معنی حلقه ی کنفی

حل جدول

حلقه ی کنفی

وحید پاک طینت (چشمه)

اثری از وحید پاک طینت


نویسنده رمان حلقه ی کنفی

وحید پاک طینت


کیسه کنفی

گونی


حلقه

چنبر

واحد شمارش چاه

فارسی به عربی

حلقه

اربط، ثقب، حلقه، خصله، زنار، سلسله، ضفیره، قرط

لغت نامه دهخدا

ی ی ی

ی ی ی. [ی ِ ی ِ ی ِ] (اِ صوت) (اصطلاح عامیانه) آوازی است که برآرند چون گفتار کسی را والوچانیدن خواهند. آوازی که بدان سخن کسی و بالاخص پیران را والوچانند. (یادداشت مؤلف).


ی ی ی ی

ی ی ی ی. [ی ِ ی ِ ی ِ ی ِ] (اِ صوت) (اصطلاح عامیانه) ی ِی ِی ِ. آوازی است که با آن گفتار کسی را به مسخره تقلید کردن خواهند. آوازی است که بدین صورت از دهان برآرند برای به استهزاء تقلید کردن کسی. (یادداشت مؤلف).


حلقه

حلقه. [] (اِخ) (بمعنی حصه و نصیب) یکی از شهرهای لاویان که بواسطه اشیر منسوب بود و گویا همان یرقه حالیه باشد و آن دهی است که بمسافت هفت میل بشمال شرقی عکا واقع است. (از قاموس کتاب مقدس).

حلقه. [ح َ ق ِ] (اِخ) دهی است از دهستان رودحله ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیرو مرطوب. دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودحله مشروب میشود. محصولاتش غلات، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


ی ی

ی ی. [ی ُ ی ُ] (اِ) (اصطلاح بچگانه) یویو. بازیچه ای است بچگان را. (از یادداشت مؤلف). رجوع به یویو شود.

فرهنگ معین

حلقه

هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد، دایره، انجمن، مجلس، گروه، زره. [خوانش: (حَ قِ) [ع. حلقه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

حلقه

هرچیز گرد و دایره‌شکل: حلقه‌های زنجیر،
نوعی انگشتر ساده که به‌ویژه به نشانۀ نامزدی یا متٲهل بودن به‌دست می‌کنند،
واحد شمارش برخی چیزهای گرد: یک حلقه لاستیک، دو حلقه چاه، یک حلقه فیلم،
[مجاز] گروهی که دور هم جمع می‌شوند، انجمن، محفل،
وسیله‌ای لولادار و چکش‌مانند بر روی قسمت خروجی برخی درها که برای ایجاد صدا به در کوبیده می‌شود، ‌ کوبه،
[قدیمی] نوعی گوشوارۀ ساده که کنیزان و غلامان به گوش می‌کردند،
٧. [قدیمی، مجاز] زنجیر،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حلقه

چنبر، چنبره

معادل ابجد

حلقه ی کنفی

313

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری